loading...
رویای شیرین
مرجان محمودی بازدید : 29 پنجشنبه 10 مرداد 1392 نظرات (1)

قرار ملاقاتی با مدیرعامل بانک برای ان خانم ترتیب داده شد . پبرزن در روز تعیین شده به ساختمان مرکزی بانک رفت و به دفتر مدیر عامل راهنمایی شد.مدیر عامل به گرمی به او خوش امد گفت و دیری نگذشت که ان دو سرگرم گپ زدن پیرامون موضوعات متنوعی شدند .تا انکه صحبت به حساب بانکی پیرزن رسید و مدیر عامل با کنجکاوی پرسید راستی این پول زیاد داستانش چیست ؟به تازگی به شما ارث رسیده است؟زن در پاسخ گفت خیر این پول را با  پرداختن به سرگرمی مورد علاقه ام که شرط بندی است پس انداز کرده ام پیر زن ادامه داد و از انجایی که این کار برای من عادت بدل شده مایلم از این فرصت استفاده کنم و شرط ببندم که شما شکم دارید !

مرد مدیر عامل که اندامی لاغر و نحیف داشت با شنیدن ان پیشنهاد بی اختیار به خنده افتاد و مشتاقانه پرسید:مثلا سر چه مقدار پول؟؟ پیر زن پاسخ داد 20هزار دلار و اگر موافق هستید من فردا ساعت 10صبح با وکیلم در دفتر شما حاضر خواهم شد تا در خضور او شرط بندی مان را رسمی کنیم و سپس ببینیم چه کسی برنده است .

روز بعد درست سر ساعت 10 صبح ان خانم به همراه مردی که ظاهرا وکیلش بود در محل دفتر مدیر عامل حضور یافت .پیر زن بسیار محترمانه از مرد مدیر عامل خواست پیراهن و زیر پیراهن خود را از تن در اورد . مرد مدیر عامل که مشتاق بود ببیند سرانجام ان جریان به کجا ختم میشود با لبخندی که بر لب داشت به درخواست پیرزن عمل کرد. وکیل پیرزن با دیدن ان صحنه عصبانی و اشفته حال شد . مرد مدیر عامل که پریشانی او را دید با تعجب از پیرزن علت را جویا شد . پبرزن پاسخ داد من با این مرد سر 100هزار دلار شرط بسته بودم که کاری خواهم کرد تا مدیر عامل بزرگترین بانک کانادا در پیش چشمان ما پیراهن و زیر پیراهن خود را از تن بیرون اورد!!!!مژه

 

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    نظرسنجی
    کدام یک از خواننده های زیر را بیشتر می پسندید؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 46
  • کل نظرات : 1
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 4
  • آی پی امروز : 6
  • آی پی دیروز : 0
  • بازدید امروز : 15
  • باردید دیروز : 1
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 26
  • بازدید ماه : 39
  • بازدید سال : 88
  • بازدید کلی : 2,203