ساده لباس بپوش !
ساده راه برو ! اما در برخورد با دیگران ساده نباش!! زیرا ساگی ات را نشانه میگیرند برای در هم شکستن غرورت!!
ساده لباس بپوش !
ساده راه برو ! اما در برخورد با دیگران ساده نباش!! زیرا ساگی ات را نشانه میگیرند برای در هم شکستن غرورت!!
جامه ای بافتم تار و پودش از عشق ! خواستم تا به تو هدیه کنم لیک
دیدم که در ان گوشه لاله ای پنهانی با نسیمی می گفت : جامه باغ عشق برازنده هر قامتی نیست !!!
از خودم دور میشوم تا به تو نزدیکتر باشم این روز ها خیال تنها راه با تو بودن است...!
نگران شب هایم نباش ...
تنها نیستم ....
باشم .... هق هق سکوتم ....
بغض گلویم ....
اشک چشمانم ....
لرزش دستانم ....
همه هستن .....!!
هر شب در رویا هایم تو را میبینم
تو را حس می کنم ... من اینگونه تو را میشناسم از ورای فاصله ای طولانی و فضایی
که بین ما وجود دارد تو امده ای که خود را به من نشان دهی ..
نزدیک..... دور.....
هر کجا که هستی من اعتقاد دارم که قلبم به تپش ادامه می دهد
یکباره دیگر در را باز می کنی و وارد قلبم می شوی و قلبم به تپش ادامه خواهد داد
اشنا هایم غریبه هایی هستند که تنها اسمشان را میدانم ...
خنده هایم زیادی شکالاتی شده اند خالصه خالص تلخه تلخ
روزی مرگ از زندگی پرسید این چه حکمتی است که باعث میشود تو شیرین و من تلخ جلوه کنم؟زندگی لبخند زد و گفت دروغ هایی که در من نهفته است و حقایقی که در تو وجود دارد!
گفت از دوست چه دیدی که چنین مسروری...گفتم از دوست همین بس که ز ما یاد کند ..
جایی یافت نمیشود که زندگی باشد و عشق نه!انجا که از عشق خبری نیست، زندگی مرده است.
تعداد صفحات : 5